مقالات

نمایش تا از مورد
نتیجه جستجو برای :
  • زاینده رود | زایَنْده‌رود، مهم‌ترین، بزرگ‌ترین و پرآب‌ترین رودخانۀ داخلی در حوضۀ آبریز مرکزی ایران.
  • زایمان | زایِمان، عمل زاییدن، یا وضع‌حمل و بچه‌آوردن زن آبستن. واژۀ زایمان در زبان فارسی تهرانی و پاره‌ای از دیگر مناطق ایران، زایْمون تلفظ می‌شود. این واژه در لغت‌نامه‌ها و ادبیات کهن فارسی نیامده است؛ اما واژۀ «زایسفان» و «زایسپان»، به معنای «زن تازه بچه به‌دنیا‌آورده» در زبان فارسی، پیشینه‌ای کهن دارد و هم‌معنا با ...
  • زاهد هروی | زاهِدِ هِـرَوی، محمد زاهد بن محمد اسلم حسینی هروی کابلی، معروف به زاهد هروی و میر زاهد (د 1101 ق/ 1690 م، کابل) متکلم و منطقی سدۀ 11 ق/ 17 م در شبه‌قاره.
  • بادرودی | باد(رود)ی / bɒd(rud)i/ ، از گویشهای فلات مرکزی ایران، که در شهر باد(رود) در استان اصفهان رواج دارد.
  • زالو | زالو، نام عمومی گونه‌های مختلف از کرمهای حلقوی دوجنسی با لقاح درونی از ردۀ هیرودینئا (زالوییان) که در آبهای شیرین و شور یا زمینهای مرطوب زندگی می‌کنند و در دو سر بدن خود اندامهایی مکنده دارند. از این میان، گونۀ موسوم به زالویِ درمانی در پزشکی کهن برای بیرون‌کشیدن خون فاسد به کار می‌رفته است و اصطلاحاً به این ...
  • زازا | زازا، بخشی از مردم کرد که با زبان و آداب‌و‌رسوم خاص خود در آناتولی شرقی زندگی می‌کنند.
  • زاخو | زاخو، شهری تاریخی، و مرکز شهرستان زاخو، از توابع استان دهوک در اقلیم کردستان عراق. این شهر میان °42 عرض شمالی و °37 طول شرقی قرار گرفته، و ارتفاع آن از سطح دریا 440 متر اسـت. زاخو در 53کیلومتـری دهوک ــ مرکز استـان ــ قرار دارد و فـاصلۀ آن از مرز عراق و ترکیه در شمال، 10 کمـ ، و از مـرز عراق و سوریه در غرب، 2...
  • زاخاو | زاخاو، کارل ادوارد (1845-1930 م/ 1224- 1309 ش)، شرق‌شناس آلمانی و پژوهشگر متون دینی، جغرافیایی، تاریخی و زبانهای شرقی.
  • زابلستان | زابُلِسْتان، یا زابل، سرزمینی کهن در نواحی شرقی جهان ایرانی.
  • زابل | زابُل، شهرستان و شهری در شمال استان سیستان و بلوچستان ایران؛ همچنین، ولایتی در جنوب شرقی افغانستان.
  • زاب، رود | زاب، دو شاخابۀ رود دجله با نامهای زاب بزرگ و زاب کوچک.
  • مشکنانی | مشکنانی /moškenâni/ ، از گویشهای مرکزی، که در روستای مشکنان به آن گفت‌وگو می‌شود.
  • تاتی خلخال | تاتی خلخال/tâti-ye xalxâl/، از زبانهای ایرانی، که در بخشهای خورش‌رستم و شاهرود خلخال از توابع استان اردبیل رایج است. در خورش رستم، در روستاهای کَجل و کَرنق و در شاهرود، در روستاهای اَسکِستان، اَسبو و دِرَو و در مرکز شاهرود، در روستاهای کُلور، شال، دیز، کَرین، کِهَل، لِرد، گیلَوان، طهارم‌دشت و کهَل‌دشت به این ...
  • کوهبنانی | کوهبنانی / kuhbanɑni/ ، گونۀ زبانی رایج در منطقۀ کوهبنان استان کرمان.
  • آزرانی | آزرانی / âzarânī/ ، از گویشهای مرکزی ایران، که در روستای آزران واقع در 20کیلومتری شمال جوشقان و حدود 70کیلومتری جنوب غربی کاشان رواج دارد. گونه‌های همانند آزرانی در روستاهای پَنداس، تَجَره، آرِنجِن و وَرکان گفت‌وگو می‌شود که همه جزو دهستان گلاب، بخش بَرزُک شهرستان کاشان‌اند (نک‍ : «درگاه ... »، بش‍ ). آزران ب...
  • ریاضیات | ریاضیّات، یکی از شاخه‌های دانش بشری که بنابر تعریف کهن، دانش بررسی کمیتهای گسسته و پیوسته بوده است و به همین مناسبت، چنان‌که خواهد آمد، 4 شاخۀ اصلی حساب، هندسه، نجوم و موسیقی، و چندین شاخۀ فرعی دیگر را در بر می‌گرفته است. در نوشتار حاضر، دربارۀ نجوم و موسیقی (ه‍ م م) ــ باآنکه در همۀ طبقه‌بندیهای کهن دانشها د...
  • ریاضی | ریاضی، نام یا تخلص چند شاعر:
  • ریا | ریا، خودنمایی و آشکارکردن عمل به‌منظور جلب توجه و ستایش مردم.
  • ری | رِی، دشت و شهری کهن در جنوب کوه توچال، و امروزه شهر و شهرستانی در جنوب تهران.
  • اورامی | اورامی / awrâmi/ ، کهن‌ترین و دست‌نخورده‌ترین گویش زبان گورانی، که از زبانهای ایرانی شاخۀ غربی شمالی به شمار می‌رود. گویش اورامی از بسیاری جنبه‌ها رفتار یک گویش ایرانی میانۀ به‌نسبت کهن را دارد و در بخشهایی از دو کشور ایران و عراق به آن گفت‌وگو می‌شود. جمعیت گویشوران اورامی نزدیک به 500هزار تن برآورد می‌شود (...
  • رامندی | رامندی / râmandi/ ، نام گروهی از گویشهای تاتی، که به گروه گویشهای ایرانی تعلق دارند و در منطقۀ رامند در جنوب و جنوب غربی قزوین در دامنۀ کوه رامند رایج‌اند. این منطقه بیشترین جمعیت تات‌زبان ایران را دارا ست. در تقسیم‌بندیهای یارشاطر («تمایز ... »، 282) و لکوک (ص 490)، گویشهای رامندی همراه با گویش اشتهاردی با ع...
  • بیدهندی | بیدهندی / bidhendi/ ، از گروه گویشهای مرکزی ایران، متعلق به زیرگروه شمال شرقی، یعنی منطقۀ نطنز و کاشان، که در روستای «بیدهند» رواج دارد.
  • کیقباد | کِیْقُباد، سرسلسلۀ پادشاهان کیانی در تاریخ روایی ایران.
  • کیسه و کیسه کش |
  • کیخسرو | کِیخُسْرو، از شاهان جاوید در دین زردشت و فرهنگ مردم و مشهور به عدالت در حماسۀ ملی ایرانیان.
  • کهربا | کَهْرُبا، یا کاه‌ربا، گوهری زرد و سخت با کاربردهای درمانی و تزیینی.
  • کوهی کرمانی | کوهیِ کِرْمانی، حسین، از پیشگامان گردآوری مواد فرهنگ مردم به‌ویژه ادبیات شفاهی، شاعر، ادیب و روزنامه‌نگار.
  • کوه | کوه، از پدیده‌های طبیعی با بازتابهایی فراوان در فرهنگ مردم.
  • کولیها | کولیها، قبایل دوره‌گرد چادرنشین که در سراسر اروپا، بخشهایی از آسیا و آفریقا و ازجمله نقاط مختلف ایران پراکنده‌اند.
  • کوله مرجان | کولَه‌مَرْجان، از آیینهای نمایشی شب بیست‌وهفتم ماه رمضان با موضوع انزجار از ابن‌ملجم، قاتل امام علی (ع).
  • کوکو | کوکو، خوراکی سرخ‌شده با سبزیجات و تخم‌مرغ.
  • کوکنار |
  • کوفته | کوفْته، یا کوفتَه، از غذاهای سنتی و رایج در مناطق مختلف.
  • کوفت | کوفْت، بیماری‌ عفونی مقاربتی و واگیردار، و نیز در فرهنگ مردم، ناسزا و نفرین.
  • کوش نامه | کوشْ‌نامه، منظومه‌ای پهلوانی براساس روایتهای کهن ایرانی سرودۀ ایرانشاه (ایرانشان) بن ابی‌الخیر در اوایل سدۀ 6 ق/ 12 م.
  • کوشان | کوشان، اسماعیل (1294-1360 ش)، کارگردان، تهیه‌کننده و تصویربردار فیلمهای تجاری.
  • کوسه هجیج | کوسه هَجیج، نام یا لقب امامزاده‌ای در روستای هجیج، از توابع شهرستان پاوه.
  • کوسه گلین |
  • کوسه گردی |
  • کوسه برنشین | کوسه‌بَرْنِشین، یا کوسه‌برنشستن، از آیینهای شاد زمستانی رایج در استانهای غربی و مرکزی ایران.
  • کوزه، فال | کوزه، فالِ، از فالهای رایج در برخی مراسم، به‌ویژه چهارشنبه‌سوری و چهارشنبۀ آخر صفر.
  • کوزه | کوزه، ظرفی از گل پخته دارای شکم و گردن کوتاهِ منتهی به دهانۀ تنگ با دسته‌ای گرد.
  • کورواغلو |
  • کور کوری بازی | کورْکوری‌بازی، یا کوربازی، عنوانی کلی برای مجموعه‌ای از بازیهای گروهی، که با بستن چشم یک یـا چند تن از بازیکنان آغاز می‌شود.
  • کوچ و کوچ نشینی | کوچْ و کوچْ‌نِشینی، شیوه‌ای از زندگی انسانی با پرورش دام و بهره‌گیری از چراگاههای طبیعی در مناطق سردسیری و گرمسیری، در فصلهای متفاوت.
  • کوثر | کوثَر، نام حوض یا نهری در جنت که همۀ چشمه‌های بهشت از آن جاری می‌شوند.
  • کوبیده، کباب |
  • کنیسه |
  • کنیزک، رزم نامۀ | کَنیزَک، رَزْمْ‌نامۀ، از حماسه‌های ایرانی به زبان گورانی.
  • کنگر | کَنْگَر، گیاهی خوش‌طعم و بو از تیرۀ کاسنیها با مصارف خوراکی و درمانی در فرهنگ مردم.

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: